دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت .............
ماه بالای سر آبادی است
اهل آبادی در خواب
روی این تنهائی خشت غربت را می بویم
باغ همسایه چراغش روشن
من چراغم خاموش ....
یاد من باشد هر چه پروانه که افتاد در آب زود" از آب درآرم
یاد من باشد "کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد
یاد من باشد تنها هستم "
ماه بالای سر تنهایی است ...