دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت .............

ماه بالای سر آبادی است

اهل آبادی در خواب

روی این تنهائی خشت غربت را می بویم

باغ همسایه چراغش روشن

من چراغم خاموش ....

یاد من باشد هر چه پروانه که افتاد در آب زود" از آب درآرم

یاد من باشد "کاری نکنم که به قانون زمین بر بخورد

یاد من باشد تنها هستم "

ماه بالای سر تنهایی است ...

نظرات 4 + ارسال نظر
مهرداد یکشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:33 ب.ظ

وسیع باش و تنها سر به زیر و سخت
سلام واقعا شعر با حالیه من خیلی خوشم اومد
البته کاش کامل مینوشتید

گلی جون سه‌شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 06:38 ب.ظ http://girl.blogsky.com

اهل آبادی در خواب و کوله بارم بر دوش
چراغم خاموش
من و ماه با هم می گرییم!!!

حسن پنج‌شنبه 10 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 04:19 ب.ظ

خیلی خوب و در عین حال ساده و روان بود

سمین سه‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1384 ساعت 01:25 ب.ظ http://baran.blogsky.com

سلام یادمان باشد تنها هستیم ماه بالای سر تنهایست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد